دوست داشتنی

دعاي پاس کردن درس: الهي ادرکني پاسا ترمي به نمرتي دهي و دوازدهي و حفظا من مشروطي و فلجا استادي و لغوا امتحاني بحق برفا و آلودگي جوا اين دعا رو واسه همه بسندین و دیگه تا آخر ترم  درس نخونین مطمئن باش جواب ميگيرين ...شک نکن 

 

توصیه های بنده ی حقیررو جدی بگیرین!!

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:24 PM ::  نويسنده : maryam

این به اون در -->  This to that door

هواتو دارم  --> I 've got your air

بگردم...!  --> Turn around

تو روحت  -->  To your soul

خاک بر سرت --> Soil on your head

زده به سیم آخر  --> It has hit the last wire

مرده شورشو ببرند  -->  hope they take its deadwasher

جلسه اول به پيان رسيد ادتون باشه ازتون مي پرسم ها

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:19 PM ::  نويسنده : maryam

بنی‌آدم اعضای یكدیگرند  
كه برخی از آن‌ها به باقی سرند
كمی از پزشكان از آن دسته‌اند
كه بر كسب قدرت كمر بسته‌اند
چو عضوی به درد آورد روزگار
در آرند از روزگارش دمار
پس از حال و احوال با دردمند
رقم‌های بالا طلب می‌‌كنند
مریضی اگر سرفه بنمود سخت
به تجویز ایشان ضروری‌ست تخت
بخوابد شبی توی دارالشفا
دو میلیون بسلفد برای دوا
به سركیسه كردن شدند اوستاد
بدا  آن‌كه كارش به ایشان فتاد
اگر مشكلی بود حل می‌كنند
به هر نحو باشد عمل می‌كنند
و گر مشكلی حل شود با دوا
عمل می‌كنندش در آن راستا
به قدری بیاید به اعضا فشار
كه عضو دگر را نماند  قرار
شود مستمند او به انواع وام
به پایان رسید این سخن، والسلام
...
لذا، ای مدیرعامل بانك ما! 
سر كیسۀ وام را شل نما
اگر شل نكردی سرش را كمی
نشاید كه نامت نهند آدمی!

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:17 PM ::  نويسنده : maryam

آخرين کلمات يک الکتريسين: خوب حالا روشنش کن...
آخرين کلمات يک انسان عصر حجر: فکر ميکني توي اين غار چيه؟
آخرين کلمات يک بندباز: نميدونم چرا چشمام سياهي ميره...
آخرين کلمات يک بيمار: مطمئنيد که اين آمپول بيخطره؟
آخرين کلمات يک پزشک: راستش تشخيص اوليه‌ام صحيح نبود. بيماريتون لاعلاجه...
آخرين کلمات يک پليس: شيش بار شليک کرده، ديگه گلوله نداره...
آخرين کلمات يک پيشخدمت رستوران: باب ميلتون بود؟
آخرين کلمات يک جلاد: اي بابا، باز تيغهء گيوتين گير کرد...
آخرين کلمات يک جهانگرد در آمازون: اين نوع مار رو ميشناسم، سمي نيست...
آخرين کلمات يک چترباز: پس چترم کو؟
آخرين کلمات يک خبرنگار: بله، سيل داره به طرفمون مياد...
آخرين کلمات يک خلبان: ببينم چرخها باز شدند يا نه؟
آخرين کلمات يک خون‌آشام: نه بابا خورشيد يه ساعت ديگه طلوع ميکنه!
آخرين کلمات يک داور فوتبال: نخير آفسايد نبود!
آخرين کلمات يک دربان: مگه از روي نعش من رد بشي...
آخرين کلمات يک دوچرخه‌سوار: نخير تقدم با منه!
آخرين کلمات يک ديوانه: من يه پرنده‌ام!
آخرين کلمات يک سرنشين اتوموبيل: برو سمت راست راه بازه...
آخرين کلمات يک شکارچي: مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرين کلمات يک غواص: نه اين طرفها کوسه وجود نداره...
آخرين کلمات يک فضانورد: براي يک ربع ديگه هوا دارم...
آخرين کلمات يک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببينم...
آخرين کلمات يک قهرمان: کمک نميخوام، همه‌اش سه نفرند...
آخرين کلمات يک کارآگاه خصوصي: قضيه روشنه، قاتل شما هستيد!
آخرين کلمات يک کامپيوتر: هاردديسک پاک شده است...
آخرين کلمات يک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگيري ها...
آخرين کلمات يک گروگان: من که ميدونم تو عرضهء شليک کردن نداري...
آخرين کلمات يک گيتاريست: يه خرده ولوم بده...
آخرين کلمات يک مادر: بالأخره سي‌دي‌هات رو مرتب کردم...
آخرين کلمات يک متخصص آزمايشگاه: اين آزمايش کاملاً بيخطره...
آخرين کلمات يک متخصص خنثي کردن بمب: اين سيم آخري رو که قطع کنم تمومه...
آخرين کلمات يک متخصص کامپيوتر: معلومه که ازش بک‌آپ گرفتم!
آخرين کلمات يک معلم رانندگي: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرين کلمات يک ملوان: من چه ميدونستم که بايد شنا بلد باشم؟
آخرين کلمات يک ملوان زيردريايي: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم...
آخرين کلمات يک نارنجک‌انداز: گفتي تا چند بشمرم؟

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:15 PM ::  نويسنده : maryam

یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت ۳۵امین سالگرد ازدواجشون

 

رفته بودن بیرون که یه جشن کوچیک بگیرن

یهو یه فرشته جلوشون ظاهر شد

وبهشون گفت هر کدوم یه ارزو بکنن

زنه گفت من ارزو می کنم با شوهرم یه

سفر دور دنیا برم.فرشته چوب جادو شو

تکون داد یه دفعه دو تا بلیت ظاهر شدن

حالا نوبت مرده بود مرده گفت:ببخشید من یه زن

می خوهم که ۳۰ سال از من جون تر باشه

زن و فرشته ناراحت شدن اما ارزوئه دیگه.

فرشته چوب جادو شو تکون داد بعد مرده

شد ۹۰ ساله...

نتیجه ی اخلاقی:

۱.مردا ممکنه فکر کنن زرنگ باشن،ولی

فرشته ها زن هستن و از همه زرنگ ترند.

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:13 PM ::  نويسنده : maryam

 

 

1) در سال 52 جمعه داریم و میدانید كه جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313 روز باقی میماند.


 


2) حداقل 50 روز مربوط به تعطیلات تابستانی است كه به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یك فرد نرمال مشكل است. بنابراین۲۶۳ روز دیگر باقی میماند.

3) در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است كه جمعا" 122 روز میشود. بنابراین 141 روز باقی میماند.

4) اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را میطلبد كه جمعا" 15 روز میشود. پس 126 در روز باقی میماند.5) طبیعتا" 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است كه در كل 30 روز میشود. پس 96 روز باقی میماند.


 


6) 1 ساعت در روز برای گفتگو و تبادل افكار به صورت تلفنی لازم است. چرا كه انسان موجودی اجتماعی است. این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی میماند.

7) روزهای امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص میدهند. پس 46 روز باقی میماند.


 


8) تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست كم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی میماند.


 


9) در سال شما 10 روز را به بازی میگذرانید. پس 6 روز باقی میماند.

10) در سال حداقل 3 روز به بیماری طی میشود و 3 روز دیگر باقی است .


11) سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر میگیرند. پس 1 روز باقی میماند.

12) 1 روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه میتوان در آن روز درس خواند؟!!

خب حالا چطور همه از ما انتظار دارند ۲۰ بشیم؟؟؟(تازه کلاسای متفرقه رو حساب نکردم)

 

 

 

سال فقط 365 روز است. در حالی كه:

دلایل درس نخوندن ما بچه ها:

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:11 PM ::  نويسنده : maryam

مقایسه موقعیتهای مختلف یک دانش آموز و سریالها و فیلمهای سینمایی:

+ خروج از مدرسه:  فرار ازاردوگاه جهنمی
+ غیبت معلم:  روز فرشته
+ حضور معلم:  بازگشت گودزیلا
+ دعوابا مبصر کلاس:  بازی با مرگ
+ دانش آموزی که به درس صدا نشده:  لوک خوش شانس
+ ثلث سوم:  شلیک نهایی
+ سر امتحان:  چشمانم برای تو
+ پای تخته:  قتلگاه
+ نیامدن دانش آموز به مدرسه:  گریز ازمرگ
+ مدیر مدرسه:  پدرسالار
+ گذشتن ازکنار ناظم:  عبور ازمیدان مین
+ اولین کسی که به درس صدا زده می شود:  قربانی
+ نمره صفر:  دایره سرخ
+ بهانه ای برای فرار از مدرسه:  دسیسه
+ معلم ادبیات: مجنون
+ امتحان:  آتش در خرمن
+ خجل شدن دانش آموز در برابر معلم:  به رنگ صدف
+ جواب دانش آموز در برابرمعلم:  می خواهم زنده بمانم
+ دفتر مدرسه:  بازداشت گاه
+ نگاه دانش آموز به ساعت زنگ تفریح:  در پناه تو
+ زنگ تاریخ:  افسانه سلطان وشعبان
+ اخراج از مدرسه:  یکبار برای همیشه
+ دیپلم:  شاید وقتی دیگر
+ خواستن یک نمره برای رسیدن به ده:  در قلب من
+ وقتی به سر تخته می رود:  کمکم کن.

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:9 PM ::  نويسنده : maryam

مردها مثل «مخلوط كن» هستند:

در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورد.



مردها مثل «آگهي بازرگاني» هستند:

حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد.



مردها مثل «كامپيوتر» هستند:

كاربري‌شان سخت است و هرگز حافظه‌اي قوي ندارند.



مردها مثل «طالع بيني مجلات» هستند:

هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي‌گويند.




مردها مثل «پاپ كورن» (ذرت بو داده) هستند:

بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي‌گيرند.




مردها مثل «باران بهاري» هستند:

هيچوقت نميدانيد كي مي‌آيند، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود.




مردها مثل «پيكان دست دوم» هستند:

ارزان هستند و غير قابل اطمينان.




مردها مثل «نوزاد» هستند:

در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي‌شويد.
 

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:8 PM ::  نويسنده : maryam

يک روز خانم مسني با يک کيف پر از پول به يکي از شعب بزرگترين بانک کانادا مراجعه نمود و حسابي با موجودي 1 ميليون دلار افتتاح کرد . سپس به رئيس شعبه گفت به دلايلي مايل است شخصاً مدير عامل آن بانک را ملاقات کند . و طبيعتاً به خاطر مبلغ هنگفتي که سپرده گذاري کرده بود ، تقاضاي او مورد پذيرش قرار گرفت . قرار ملاقاتي با مدير عامل بانک براي آن خانم ترتيب داده شد .
پيرزن در روز تعيين شده به ساختمان مرکزي بانک رفت و به دفتر مدير عامل راهنمائي شد . مدير عامل به گرمي به او خوشامد گفت و ديري نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پيرامون موضوعات متنوعي شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکي پيرزن رسيد و مدير عامل با کنجکاوي پرسيد راستي اين پول زياد داستانش چيست آيا به تازگي به شما ارث رسيده است . زن در پاسخ گفت خير ، اين پول را با پرداختن به سرگرمي مورد علاقه ام که همانا شرط بندي است ، پس انداز کرده ام . پيرزن ادامه داد و از آنجائي که اين کار براي من به عادت بدل شده است ، مايلم از اين فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم داريد !
مرد مدير عامل که اندامي لاغر و نحيف داشت با شنيدن آن پيشنهاد بي اختيار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسيد مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد : بيست هزار دلار و اگر موافق هستيد ، من فردا ساعت ده صبح با وکيلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندي مان را رسمي کنيم و سپس ببينيم چه کسي برنده است . مرد مدير عامل پذيرفت و از منشي خود خواست تا براي فردا ساعت ده صبح برنامه اي برايش نگذارد .
روز بعد درست سر ساعت ده صبح آن خانم به همراه مردي که ظاهراً وکيلش بود در محل دفتر مدير عامل حضور يافت .
پيرزن بسيار محترمانه از مرد مدير عامل خواست کرد که در صورت امکان پيراهن و زير پيراهن خود را از تن به در آورد .
مرد مدير عامل که مشتاق بود ببيند سرانجام آن جريان به کجا ختم مي شود ، با لبخندي که بر لب داشت به درخواست پيرزن عمل کرد .
وکيل پيرزن با ديدن آن صحنه عصباني و آشفته حال شد . مرد مدير عامل که پريشاني او را ديد ، با تعجب از پير زن علت را جويا شد .
پيرزن پاسخ داد : من با اين مرد سر يکصد هزار دلار شرط بسته بودم که کاري خواهم کرد تا مدير عامل بزرگترين بانک کانادا در پيش چشمان ما پيراهن و زير پيراهن خود را از تن بيرون کند !

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:6 PM ::  نويسنده : maryam

خاله:

معنای لغوی : خواهر مادر

معنای استعاره ای : هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد .

نقش سمبلیک : یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد .

غذای مورد علاقه : آش کشک.
ضرب المثل : خاله را میخواهند برای درز ودوز و گرنه چه خاله چه یوز. خاله ام زائیده، خاله زام هو کشیده. وقت خوردن خاله خواهرزاده رو نمی شناسه. اگه خاله ام ریش داشت، آقا داییم بود .

زیر شاخه ها : شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله/پسر خاله: همبازی دوران کودکی  که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا   باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید .

مشاغل کاذب : خاله زنک بازی، خاله خانباجی .

چهره های معروف : خاله خرسه، خاله سوسکه.

داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است .

دایی

معنای لغوی : برادر مادر

معنای استعاره ای : هر   مردی که با   مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد/هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد .

نقش سمبلیک : یکی از معدود مردانی که   هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد .

غذای مورد علاقه: فسنجون .

ضرب المثل : عروس را که مادرش تعریف کنه، برای آقا داییش خوبه. اگه خاله ام ریش داشت آقا داییم بود .

زیر شاخه ها :   زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید .  پسردایی/دختردایی: همبازی دوران کودکی   که در بزرگسالی   مثل یک همرزم ساپورتتان   می کنند .

چهره های معروف :  علی دایی، دایی جان ناپلئون .

ترجیع بند : همه چیز زیر سر این انگلیس است .

سعی کنید حتما حداقل یک دایی داشته باشید .

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:5 PM ::  نويسنده : maryam

پیشاپیش از تمامیه دخترای عزیز  از جمله خودم معذرت می خوام.لطفا" تو نظرات فحش ندین!

دخترها: بعضي از اونا واقاً مي خونند حالا چي مي خونند خدا ميدونه ولي واسه اينكه تابستون راحت باشن و به بهانه كلاس سنتور , نقاشي , و با دوست پسر عزيزش برن عشق صفا به دليل مسايل غير اخلاقي ادامشو نمي نويسم وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...( پيشه همون پسره كه با هم رفتن ددر) يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند يه سري هم به دليل اينكه دوست پسر نداران و انگيزه اي براي دودر كردن كلاسا ندارن مجبورن خر بزنن تا برن دانشگاه

 

و اما پسر ها

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ... يه كم كه درس خوندند بعد انگار كه خییییییییییییییییلی درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون تموم ميشه حال ندارند برند بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون. همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مي بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خر ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي

 

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 5:2 PM ::  نويسنده : maryam
دوستانه عزیز لطفا" بعد از خواندنه این مطلب آن را فراموش کرده ودر مکالمه های روزانه از آنها استفاده ننمایید!

 

از جلوی چشمام خفه شو

2-فکر کردی فقط خودت خری

3-کسی با تو زِرِ نزد .

4-صداتو واسه من داد نزن .

5-دستت بشکنه از زا نو .

6-با من حرف میزنی دهنتو ببند .

7-خودت گیر عجب آدم خری افتادی .

8-خودم دست دارم ، جوا بشو میدم .

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 4:59 PM ::  نويسنده : maryam
به یه نتیجه ی جالب دست یافتم:

"امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند!

ایران هم هیچ غلطی نمی کند!

مانده ام غلط ها را چه کسی می کند!

اگه شما میدونین این وسط ()کی داره غلط می کنه که ...به ما هم بگین!منتظر نظرای شما هستيم

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 4:58 PM ::  نويسنده : maryam

گضنفر جان سلام! ما اينجا حالمام خوب است. اميدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. اين نامه را من ميگويم و جعفر خان کفاش برايد مينويسد. بهش گفتم که اين گضنفر ما تا کلاس سوم بيشتر نرفته و نميتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنويس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
 وقتي تو رفتي ما هم از آن خانه اسباب کشي کرديم. پدرت توي صفحه حوادت خوانده بود که بيشتر اتفاقا توي 10 کيلومتري خانه ما اتفاق ميافته. ما هم 10 کيلومتر اينورتر اسباب کشي کرديم. اينجوري ديگر لازم نيست که پدرت هر روز بيخودي پول روزنامه بدهد. آدرس جديد هم نداريم. خواستي نامه بفرستي به همان آدرس قبلي بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلي را آورده و اينجا نصب کرده که دوستان و فاميل اگه خواستن بيان اينجا به همون آدرس قبلي بيان.
آب و هواي اينجا خيلي خوب نيست. همين هفته پيش دو بار بارون اومد. اوليش 4 روز طول کشيد ،‌دوميش 3 روز . ولي اين هفته دوميش بيشتر از اوليش طول کشيد
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجيه که خواسته بودي را مجبور شدم جدا جدا برايت پست کنم. آن دکمه فلزي ها پاکت را سنگين ميکرد. ولي نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توي کارتن مقوايي برايت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. ميگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زير دستش هستن. از کارش راضيه الحمدالله. هر روز صبح ميره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهاي اونجا رو کوتاه ميکنه و شب مياد خونه.
ببخشيد معطل شدي. جعفر جان کفاش رفته بود دستشويي حالا برگشت.
ديروز خواهرت فاطي را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مايو يه تيکه بپوشن. اين دختره هم که فقط يه مايو بيشتر نداره،‌اون هم دوتيکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جايي قد نميده. خودت تصميم بگير که کدوم تيکه رو نپوشي.
اون يکي خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نميدونم بچه اش دختره يا پسره . فهميدم بهت خبر ميدم که بدوني بالاخره به سلامتي عمو شدي يا دايي.
راستي حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصيت کرده بود که بدنش را به آب دريا بندازن. حسن آقا هم طفلکي وقتي داشت زير دريا براي مرحوم پدرش قبرميکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده.
همين ديگه .. خبر جديدي نيست.
قربانت .. مادرت.
راستي:‌گضنفر جان خواستم برات يه خرده پول پست کنم، ‌ولي وقتي يادم افتاد که ديگه خيلي دير شده بود و اين نامه را برايت پست کرده بودم.

 

19 / 12 / 1388برچسب:, :: 4:54 PM ::  نويسنده : maryam

 

روزی عشق و دیوانگی و خشم و مهربانی و تعجب و وحشت تصمیم گرفتند با هم قایم باشک بازی کنند.

 

وحشت گفت:من چشم می گذارم و بقیه بروند و قایم شوند.

دیوانگی گفت:بهتر است با شیر یا خط کسی که چشم می گذارد را انتخاب کنیم.

وقتی شیر یا خط کردند خود دیوانگی انتخاب شد ورفت که چشم بگذارد.

۱و۲و۳و.....

وبقیه رفتند که قایم بشوند.

عشق درون بوته های خاردار مخفی شد و وحشت پشت دیواری رفت.

مهربانی و تعجب لا به لای درخت ها مخفی شدند.

وقتی شمارش دیوانگی به اتمام رسید رفت تا بقیه را پیدا کند.

اولین نفر مهربانی بود که پیدا شد.

دومین نفر وحشت و.....

نوبت به عشق رسید که هنوز پیدا نشده بود.

وقتی دیوانگی به بوته ها رسید دستش به یک بوته ی خار دار خورد و خار ان به چشم عشق فرو رفت و عشق کور شد.

از ان به بعد همیشه دیوانگی راهنمای عشق شد و ان دو همیشه با هم همراه بودند.

 از مموش

16 / 12 / 1388برچسب:, :: 4:36 PM ::  نويسنده : maryam

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک   ابتدا ما را با عنوان *بيا توپشيمون نمي شي* و آدرس lovely.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 46
بازدید ماه : 114
بازدید کل : 2892
تعداد مطالب : 52
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1

كد تصوير تصادفی

فال عشق

Best Cod Music

فال عشق

Bahar-20 بهاربيست

script src="http://c.weblogcode.ir/box.php?d=1233&c=0059b4"> لینک باکس افزایش بازدید